سجادسجاد، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

نی نی کوچولو گل پسره

سفر به شمال 2

دوباره به خاطر اجلاس ماهم بی فیض نمودیم و تعطیل شدیم هورا  طبق معمول تعطیلات بابا هوس شمال کردند و با مادر جون و عمه به شمال رفتیم تو مثل همیشه شیرین و با نمک بودی اما به خاطر شیطونی های  بی اندازه  دوباره خیلی لاغر شدی کارهای  تو در سفر: خونه همسایه ویلامون رفتی و با بچه ها تو حوض آبی شون بازی کردی تا جاییکخ دیگه شب صدات در نمی اومد  فرداش هم رفتیم دریا و حسابی  شنا کردی  البته کمک به ما هم فراموشت نمی شد گلم مثلا حفاظ در  رو میبستی  که پشه تو خونه نیاد و..... هزار هزار بار  دوستت دارم پسرم ...
10 شهريور 1391

عکس هایی از من

این منم ها هنوز یک سالم نشده بود مامان جون وخاله اومده بودند خونه ما و از من تو حمام یه عالمه عسک گذفتند  تو این عکس هم تازه از حموم اومده بودم  حالا خاله جونی این عکسم خوشگله یا یکی دیگه بذارم ؟ عید سال 1389 نگو خاله که این مامانم چرا عکس های بیات شده میذاره؟  این عکس دیگه تازه است مال تابستون امسال تو  ویلای شماله که مامان منو به زور وایسونده تا عکس بگیره فکر نمی کنه من کار  دارم بازی و شیطونیم مونده ...
5 شهريور 1391

ضایع کردن مامان

سلام ممنون خاله جون  منم دوست دارم و اما پسر ما جدید در کار ضایع نمودن مامان اشتاد شده به چند نمونه توجه کنید : مامان : سجادجان مامان داری چیگار می کنی ؟ سجاد : مگه من هر کاری می کنم باید به تو بگم مامان   مامان :  سجاد رفته  رو تخت مامان خوابیده اونم ساکت منم تعجب زده سجاد جان چرا رفتی تنها اونجا خوابیدی ؟ سجاد: می خوام فکر کنم مامان : به چی پسرم سجاد : مامان مگه من باید هر چیزی رو به توبگم حالا وقتی بزرگ بشه به مامان چی میخواد بگه ...
2 شهريور 1391
1